دلنوشته های مهرداد اکبری

ساخت وبلاگ
شمال
جنوب
فرقی نمی کند!
من همه ی سادگان رمین را دوست می دارم
حتا کسانی که اهل اینجا نبوده اند.
چقدر دخیل پر فانوس ظهیرالدوله
خیابان پر چلچله ی طوس
و.......
شبستان های پر گریه
سردابه های قدیمی
و آب تنی در چشمه علی
خوب است

مهرداد اکبری

دلنوشته های مهرداد اکبری...
ما را در سایت دلنوشته های مهرداد اکبری دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : mehrdadakbari2000a بازدید : 30 تاريخ : پنجشنبه 24 اسفند 1402 ساعت: 18:13

_#غلط_ننویسیم✍️ دلنوشته های مهرداد اکبری...
ما را در سایت دلنوشته های مهرداد اکبری دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : mehrdadakbari2000a بازدید : 24 تاريخ : پنجشنبه 24 اسفند 1402 ساعت: 18:13

فکر می‌کنم به شکل غریبی مردم ایران را عادت داده‌اند که تجاوز به حقوق شهروندی و حریم خصوصی چیزی عادی است. در هفتهٔ گذشته دو واقعهٔ فیلمبرداری از زنی در حال شیر دادن و اعلام اینکه از حالا به بعد دولت با تصویب قانونی می‌تواند جریمهٔ نداشتن حجاب را از حساب زنان برداشت کند، گام دیگری در حهت شکستن تمام سد‌ها بود. بر اساس این قانون جدید، که با وقاحت در مقابل دوربین تلویزیون از آن حرف می‌زنند، اولین برداشت به خاطر نداشتن حجاب سه میلیون خواهد بود و با تکرار مبلغ زیاد‌تر می‌شود. جالب است که می‌گویند، اگر کسی شکایتی داشت می‌تواند به مراجع قضایی(!!!) مراجعه و لابد با تقبل هزینهٔ وکیل این مبلغ را برگرداند. با توجه به روند دادرسی‌ها در ایران باید این حق شکایت را شوخی فرض کرد. وقیحانه‌تر اینکه این جریمه در مورد سلبریتی‌ها و افراد مشهور چند برابر است و دولت اجازهٔ دارد که برخی از اموال آن‌ها را مصادره کند. واقعا این چیست غیر از بین بردن امنیت مالی انسان‌ها و تجاوز به حریم فردی‌شان. شرم‌‌آور است که همزمان با این تعدی‌ها زنانی را که از حق خود دفاع می‌کنند «سلیطه» بدانی، چون صدای‌شان را بلند می‌کنند. اما مگر چارهٔ دیگری هم برایشان گذاشته‌اید جز ریختن خشم فرو‌خفتهٔ خود در کلمات؟ چه کسی این حق را به افراد می‌دهد که فقط به صرف منتسب دانستن خود به حکومت از زنان عکس و فیلم بگیرند، آن‌ها را کتک بزنند، یا یک سپور پناهندهٔ بی‌گناه را از بالای پل پایین بیندازند و جوابگو نباشند؟ این دیگر حکومت داری نیست زورگویی بی شرمانه است. + نوشته شده در ساعت توسط مهرداد اکبری  |  دلنوشته های مهرداد اکبری...
ما را در سایت دلنوشته های مهرداد اکبری دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : mehrdadakbari2000a بازدید : 23 تاريخ : پنجشنبه 24 اسفند 1402 ساعت: 18:13

جلاد خود بودن. هر کسی با هر تغییر و تحولی که در جامعه اتفاق می‌افتد، برداشت مجزا دارد، حتی اگر در اشتباه باشد. من نسل خودم را نسل پیکان تهران الف نام گذاشتم. خودرویی که سالهاست از رده خارج شده، اما همچنان در خیابان همه‌ی شهرهای ایران گاز می خورد. بازمانده‌ی دوران طاغوت و پس زده‌ی دوره‌ی انقلاب. نسل ما جدا از تمام محدویت‌ها، مشکلات، جنگ و بگیروببندهایی که داشت شاهد تغییرات حیرت آوری هم بودو هست. تغییراتی که در تخیل‌مان هم خطور نمی‌کرد و در پلک زدن میان دو دهه همه چیز متحول شد. از وسایل نقلیه بگیر تا ابزار الکترونیکی و بعد ظهور شبکه‌های خانمان برانداز اجتماعی؛ حالا هم درپی آن هوش مصنوعی بی رقیب پا به میدان گذاشته. و اینک همه چیز به طرز وهمناکی هوشمند شده است. اما کشفیات و اختراعات و نوآوری‌های نوطهور را به نحوی و به مرور و تدریجی می‌شود پذیرفت و هضم کرد. آنچه که باورپذیری‌اش سخت و گاها دردناک و هضم‌اش نا ممکن است، فروپاشی سنت‌ها، باورها و آداب و رسوم است که در تاریخ بشریت ریشه‌ی دیرینه دارد و سالها عالمان فرهنگی، اجتماعی و‌ ادبی در غنای آن کوشیده‌ و آن را ارتقا داده‌اند، اما ظهور این شبکه‌های اجتماعی دقیقا در. راستایی این است که تمام این تلاش هزاران ساله را پاک کند. آنچه آمد مقدمه بود که البته شاید بدبینانه و رادیکال باشد. اما به اصل مقصود برگردم. جهان سیری ناپذیر سرمایه‌داری که تمام مردم را به مصرف گرایی مفرط کشانده و عادت داده، بسنده نکرده و خود مردم را در شکل فردی به جان خودشان انداخته. طبع و روان مردم را به شکل مازوخیستی تغییر داده، طوری که مردم را از شکل طبیعی خود بیزار کرده‌ و‌ در راستای خواست مقصود خود کشانده تا از ذره ذره‌ی جسم و‌ اندام آنها بیشتر بهره کشی کند. این دلنوشته های مهرداد اکبری...
ما را در سایت دلنوشته های مهرداد اکبری دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : mehrdadakbari2000a بازدید : 23 تاريخ : يکشنبه 20 اسفند 1402 ساعت: 4:09

لیست صد « رُمان » که من را از راه به در کردند!زیباترین و به‌یاد‌ماندنی‌ترین خاطرات من، از رمان‌هایی است که خوانده‌ام. خواندن رمان، تجربه‌ای است که با هیچ لذتی معاوضه‌اش نکرده‌ام. معتقدم که جز با خواندن رمان نمی‌شود دیگریِ انسان، و خویشتن انسانی را شناخت. کسی که رمان نمی‌ خواند، هر که و در هر پایه‌، بخش اعظم « تجربه‌ی زیستن » را از کف می‌دهد.۱) برای گزینش لیستی از "صد رمان" که بیش‌ترین تاثیر را بر من داشته‌اند، به چند مشکل برخوردم. یکی آن‌که دریافتم که بیشتر این رمان‌ها لزوماً معروف‌ و عظیم نیستند. بارها در دوره‌های متفاوت سنی‌ام، سراغ رمان‌هایی که پیشترها مست‌شان بوده‌ام، رفته‌ام و متاسفانه آن لذت ناب پیشین را دوباره نچشیده‌ام. هر رمانی، همچون هر تجربه‌ی عینی، زمان و دوران درخور ِ خود را دارد. مهم است که در چه دورانی از عمر، چه رمانی نصیبت می‌‌شود. بنابراین رمانی مثل « نوازنده‌ی نابینا » نوشته‌ی ولادیمیر کارالنکو (که به قول رضا براهنی: «در عالم ادبیات، نه سر پیاز است و نه ته پیاز») وقتی که در ده‌ساله‌گی به دستم می‌افتد، زندگی‌ام را این رو به آن رو می‌کند؛ در حالی که چند سال بعد همین رمان را ملال‌آور و ضعیف می‌یابم. پس این لیست، لیست صد رمان برتر نیست؛ لیست شخصی یک خواننده‌ی ادبیات داستانی است.۲) لیست رمان‌هایی که تکانم داده‌اند، به هیچ‌وجه به همین صد تا ختم نمی‌‌شود. می‌توانم صدها رمان دیگر نام ببرم که یادآوری‌شان برایم لذت‌بخش و خواستنی است. مثلاً همه‌ی رمان‌های داستایفسکی یا توماس هاردی یا چارلز دیکنز و شولوخوف و... را دوست دارم، اما در یک لیست گزیده تنها از یک یا دو یا حداکثر سه رمان یک نویسنده می‌توان نام برد (به‌ویژه اگر این دو سه تا، شاهکار اصلی نویسنده هم نباشند!)۳) دلنوشته های مهرداد اکبری...
ما را در سایت دلنوشته های مهرداد اکبری دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : mehrdadakbari2000a بازدید : 22 تاريخ : يکشنبه 20 اسفند 1402 ساعت: 4:09

هیچ چیز در طبیعت برای خود زندگی نمی‌کندرودخانه ها آب خود را مصرف نمی‌کننددرختان میوه خود را نمی‌خورندخورشید گرمای خود را استفاده نمی‌کندگل، عطرش را برای خود گسترش نمی‌دهد" زندگی یعنی در خدمت دیگران"پس اگر دیدی کسی گره ای دارد و تو راهش را میدانی سکوت نکنمعجزه زندگی دیگران باشبی شک کسی معجزه زندگی تو خواهد بود،به همين سادگى!✍️مهرداد اکبری + نوشته شده در ساعت توسط مهرداد اکبری  |  دلنوشته های مهرداد اکبری...
ما را در سایت دلنوشته های مهرداد اکبری دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : mehrdadakbari2000a بازدید : 19 تاريخ : يکشنبه 20 اسفند 1402 ساعت: 4:09

تا کافه گودو راهی نمانده بود. زودتر از خانه ابوریحان بیرون اومدم که کمی پیاده‌روی کنم و تو انقلاب چشم چرونی کتابا رو بکنم. آقای مستوفی با آن کت‌و شلوار سفید و لباس آبی نفتی دستش را برایم بلند کرد و سلام داد. سری برایش تکان دادم و بی‌آن‌که بدانم گردنم را کمی جلو آوردم. آقای مستوفی را تقریبا تمام مردم اینجا می‌شناختند. اگر هم کسی نمی‌شناخت با آن لباس‌های عجیب‌وغریبی که می‌پوشید در نگاه اول توجه آدم‌های غریبه را جلب می‌کرد. خیابان تقریبا تاریک شده بود اما کافه روشن بود. یک‌جور روشنایی اطمینان بخش در این شهر شلوغ، مثل قایقی بازمانده از کشتی در حال غرق شدن وسط دریای توفانی. به کافه که رسیدم سلام و احوال پرسی با بچه های آشنا و پشت پیشخون کردم و روی همان میز همیشگی نشستم و همان نوشیدنی همیشگی را سفارش دادم. رسم روزگار همین است، سن آدم که بالا می‌رود دیگر از تجربه چیزهای جدید واهمه دارد. دختر جوانی قهوه را آورد و روی میز گذاشت. لبخندی زد و بعد در تاریک‌و روشنای کافه پنهان شد. داشتم از بوی قهوه کیفور می‌شدم و یکی از داستان‌های ادگار آلن پو را ورق می‌زدم که آقای مستوفی آمد و کنار دستم نشست. کلاه شاپویش را روی میز گذاشت و با خنده گفت:« من دیگه شاید خیلی عمرم به دنیا نباشه آقا...به قول پدرم لب تنور گذشت و شب سمور هم گذشت...موقع مُردن هم نه میراث‌خور دارم و نه مرثیه خون! خیالم از این بابت راحته...فقط یه سری نوشته از جد پدریم مونده که گذاشتم توی گنجه و لاش هم نفتالین گذاشتم. جدم از شاهزاده‌های قجری بوده. پسر حاکم همدان. یه معشوقه توی ارزروم داشته هر ماه براش نامه می‌نوشته یه نسخه می‌فرستاده و یه نسخه هم نگه می‌داشته. معشوقه‌اش هم گاهی جواب نامه‌هاش رو می‌داده... همه اون نامه‌ها پیش منه.. دلنوشته های مهرداد اکبری...
ما را در سایت دلنوشته های مهرداد اکبری دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : mehrdadakbari2000a بازدید : 14 تاريخ : پنجشنبه 10 اسفند 1402 ساعت: 19:43

سنگینی واژه هااز شانه هایم که بیفتدحلقه ها ی هزار چشم بر هم نهادهدر ذهن پر تشویش من بیدار می شود...رد عبور یاد کسی در من می ماندایستادهحک می شوم در حاشیه ی لوح تاریخ خاطره ای...خطوط جادهاز من دور تر می شوند و تابستان سر تسلیم بر عریانی پاییز فرود می آورد...باد حکایت مسافر رفته را با آوای هول انگیز بر تنهایی ام می وزد ... + نوشته شده در ساعت توسط مهرداد اکبری  |  دلنوشته های مهرداد اکبری...
ما را در سایت دلنوشته های مهرداد اکبری دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : mehrdadakbari2000a بازدید : 14 تاريخ : پنجشنبه 10 اسفند 1402 ساعت: 19:43

ترانه هایی کهدر سپیده دمی خونین پچپچه شددر برابر دستان مرگعاشقانه های شادی بخش بوددر هیجانی بی تکراروقتی که دستها بهم رسیدنددر فضاییکه پر بود از لبخند و امیدهجوم ستاره های بی پایانکه رنگ می باختنددر گذرگاه شب محتضرکه اب میشد در تلالو خورشیدای عشقهای ناتمام بر چوبه های دارای عشقهای سوخته در میدانهای تیرای عشقهای ناکام که هنوز بر دقایق ما خیمه می زنیدچه کرده اید‌که ردپای شماتا دل خاک به جا مانده استتا دل قلبهای شکستهکه هنوز چشم براهند و انتظار میکشند + نوشته شده در ساعت توسط مهرداد اکبری  |  دلنوشته های مهرداد اکبری...
ما را در سایت دلنوشته های مهرداد اکبری دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : mehrdadakbari2000a بازدید : 15 تاريخ : پنجشنبه 10 اسفند 1402 ساعت: 19:43